نظريه قرآن در باب چيستى علم (1)

پدیدآورحمیدرضا مظاهری سیف

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 4264 بازدید
نظريه قرآن در باب چيستى علم (1)

حمید رضا مظاهری سیف

در اين مقاله با شرحى از نظريه «طرح جامع شناخت در قرآن» پايه ها و پيامدهاى علوم جديد نقادى شده و مبانى و مختصات علم از منظر قرآن، كه حاصل هم‌نهادى حس، تجربه، ايمان، خرد و تقواست، تبيين مى گردد.
براى فراهم شدن زمينه مناسب بحث منطقى درباره توليد دانش، بايد مبادى تصوريه آن از جمله مفهوم علم كاويده شود. بشر معاصر به اميد ساختن بهشت زمينى با تكيه بر شناخت طبيعت و غفلت از پايه هاى معنوى تفكر و تمدن به پيش رفت، اما امروزه با توجه به توسعه علوم گوناگون با بحران هاى بيشمارى دست به گريبان است. با پيروزى انقلاب اسلامى و احياى انديشه پوياى دينى، مبانى تازه اى براى توليد دانش و تحقق تمدن اسلامى ظهور نمود; هم از اين رو، پرسش از حقيقت علم در نظر قرآن، كه در اين كتاب آسمانى بر آن تأكيد فراوان آمده، ضرورى مى نمايد.در اين مقاله با شرحى از نظريه «طرح جامع شناخت در قرآن» پايه ها و پيامدهاى علوم جديد نقادى شده و مبانى و مختصات علم از منظر قرآن، كه حاصل همنهادى حس، تجربه، ايمان، خرد و تقواست، تبيين مى گردد.

مقدّمه

انقلاب اسلامى موجب توجه جهانيان به دين و آثار حيات بخش آن در جوامع بشرى گرديد. اين در حالى بود كه ابرقدرت هاى غرب و شرق در اوج غرور و قدرت با بحران هاى جدّى مواجه بودند. حيات و تمدنى كه آن ها بر پايه علوم سكولار پى ريزى كرده بودند، به بن بست هاى جدّى رسيده بود به گونه اى كه گذر از آن ها غير ممكن مى نمود و حتى تا به امروز هم نه تنها گريز گاهى نيافته اند بلكه پس از فروپاشى ابرقدرت شرق، بحران هاى بيشترى پيش روى دنياى غرب ظهور نمود. اين همه آشفتگى و سرگردانى همه ناشى از تفسير و برداشت نادرستى است كه دنياى غرب از انسان دارد: انسان موجودى معنوى و خليفه خداوند روى زمين است و همه شئون حيات و هستى او بايد با ملاحظه اين حقيقت پرورش يابد. دانش بشرى نيز از اين قاعده بيرون نيست. اگر دانش بر پايه مبانى معنوى يعنى انسان شناسى الهى و جهان بينى دينى بنيان نهد، نردبان ترقّى و شكوفايى آدمى در حيات فردى و جمعى مى گردد. در اين فضا انسان مى تواند از همه امكانات معرفت شناختى خود در شناخت و تصرف عالم استفاده كند. در غير اين صورت، دانش در حقيقت اوهام نظام يافته اى است كه همچون پلكانى سست خواهد بود و با اينكه ممكن است انسان را چند گامى پيش راند، به بالا برد، اما او را به سختى بر زمين خواهد كوفت.
انسان عصر مدرنيته با رويكردى اين جهانى به حيات و تمدن خويش راه دوم راپيش گرفت و با سراب علوم سكولار در حسرت بهشت زمينى و رؤياهاى عصر روشنگرى درماند.
انقلاب اسلامى در دوران درماندگى و ظهور تناقضات و چالش هاى مدرنيته، پديد آمد و طرحى ديگر براى حيات و تمدن بشر پيشنهاد كرد. براى تبديل فرهنگ اسلامى به يك تمدن پويا، بايد ارزش هاى فرهنگى را بسان روحى در كالبد ساختار مادى تمدن اسلامى دميد. اين حلقه واسط، كه نرم افزارى براى سخت افزار تمدن است، چيزى جز دانش نيست.
بى ترديد دانشى كه نرم افزار تمدن اسلامى است، از دامن ارزش هاى فرهنگ متعالى آن برمى آيد و مفهوم و ماهيتى غير از دانش سكولار دارد. در اين پژوهش مى كوشيم تبينى از اين مفهوم ارائه نمايم.مبانى فلسفى، كاركردها، حوزه يقينيات و مظنونات، اخلاق و آثار علم مباحثى است كه در اين مقاله پى گيرى مى شوند.

ضرورت اين پژوهش

ورود به هر بحثى نيازمند تعريف و توضيح مبادى تصورى آن است. اگر از مفهوم «علم» در عبارت «نهضت توليد علم» تعريفى شايسته ارائه نشود چه بسا گروهى از درك ضروت آن باز مانده، پرسش هايى در اصل موضوع روا دارند. روشن است كه امروزه دانش در مراكز علمى و تحقيقاتى جهان در حال توليد است، از اين رو، بايد سعى كرد راه پيموده آن ها را طى كنيم تا به آن ها رسيده و سهمى از توليد دانش را به خود اختصاص دهيم. حتى بسيارى از توليدكنندگان دانش امروز دنيا، ايرانى ها هستند، كه در كشورهاى توسعه يافته مشغول پژوهش اند. شايسته است با فراهم كردن شرايط مناسب راه بازگشت آنان به وطن هموار گردد.همه اين سوء تفاهم ها از ابهام در مفهوم «علم» در عبارت «توليد علم» برمى خيزد.
انسان معاصر با رويكرد اين جهانى1 به دانش، بناى شكوهمند و مهيب عصر جديد را برافراشت. پس از عصر نوزايى (رنسانس) توجه يك سو نگرانه انسان غربى به خود و توانايى هايش موجب محجوب شدن او از ساير حقايق و فروبستگى ساحت قدس گرديد و با تكيه بر اين استعدادهاى ناشكفته، شعار خرد، طبيعت و پيشرفت را سر داد2 و پرنده بلند پرواز انديشه را در حصار اين جهانى حيات طبيعى غافلانه به بند كشيد.
در آستانه دوران تجدّد، اندكى بيش از دو سده پيش، حس و تجربه، رسماً، تنها راه دانش پنداشته شد و هر علمى غير از اين را مردود و مرده انگاشتند و به اتهام اوهام و افسانه بودن، بى اعتبار شمردند.
اما امروز با پيشروى شتابزده، هوسناك و كوركورانه دانش سكولار كاركردهاى اصيل و سازنده آن از دسترس انسان دور افتاده و در موارد بسيارى تباه گر انسانيت و آمال متمدنانه بشرى و حتى تهديدى جديد براى آرامش و امنيت شده است.3
علاوه بر اين، مشكلات آشكار، از نظر انديشمندان و در لايه هاى ژرف تر نيز معضلات جدّى سر برآورده و مبانى دانش جديد در حوزه مطالعات فلسفى اساساً متزلزل شده است.4 پرسش ها و پاسخ هاى كوته نظرانه از چيستى علم، طولانى و ملال آورده شده و بسيارى از مكاتب در اين وادى جز حيرت نيفزوده اند. در اين گرداب پر حادثه، قرآن عظيم رشته هدايتى است كه از دست يازيدن بدان اميد نجات مى رود و چه بسا براى انسان نسيان زده معاصر چاره اى جز «ذكر مبين» نباشد.
امروزه به اقتضاى گسترش علم، شعبه ها و شاخه هاى فراوانى از آن برآمده و هر كدام از اين شاخه ها بسيار سترون گرديده است. اصل روشْ شناختى تقسيم5 براى حل مسائل و پاسخ يابى پرسش ها به وسيله تجربه و عقل جزئى، چنان سيطره منحصرى يافته و حجاب درك صورت و معناى كلى عالم شده است، كه فقط پى گيرى و تعمق در يكى يا دو رشته از علوم جديد، يگانه راه و تنها لازمه معقول عالم شدن انگاشته مى شود.
در اين راه كه سرانجام آن به بحران علم رسيده است، نه تنها دانش از فلسفه و فلسفه از دين و معنويت جدا شده بلكه خود علم شرحه شرحه و هزار پاره گرديده و موضوعات در علوم گم گشته6 و علم جديد به حالت احتضار افتاده، به صورتى كه وقتى انسان به اندوخته هاى آگاهى خود نظرى دقيق و عميق مى افكند، در اين ترديد مى ماند كه آيا به راستى حقيقت علم چيزى است كه او يافته است؟ در اينجا بايد توجه داشت كه علم غير از اطلاعات است. اطلاعات، مجموعه آگاهى هاى پراكنده اى را گويند كه به سامان و جهت دار نيست، اما علم سامانمند و جهتمند بوده و در ارتباطى منطقى، پيوسته، هدايت آور وروشنگر است.

چيستى علم در قرآن

قرآن شريف در طرح جامع شناخت، افزون بر اينكه به مطالعه پديده هاى طبيعى و انسانى با استفاده از حس و تجربه تأكيد مىورزد، اين ادارك را به تدّبر و خردورزى پيوند زده و در نهايت اين آگاهى ها را در آغوش دين مى افكند و با توجه دادن به ژرفاى الهى پديده هاى عالم در رابطه با پديد آورنده، دانشى بر آمده از حس و تجربه و خرد و ايمان و پرهيزكارى را در راه تعالى و شكوفايى فراروى انسان مى نهد.
تعبيرى كه شهيد مطهرى براى ماهيت دانش از نظر قرآن برگزيده، «شناخت آيه اى» است،7 كه بر مبناى آن همه عالم آيت و علامت حق تعالى است. علّامه جعفرى آن را «شناخت تذكرى» ناميده است.8 بدين سان، طرح جامع شناخت در قرآن با دعوت انسان به مطالعه تاريخ، طبيعت و خود انسان راه كشف آيات و آثار الهى را مى گشايد. تا افزون بر گسترش سطح دانش در شناخت روابط اين جهانى، ميان پديده ها به گشايش لايه هاى ژرف آگاهى انسان از طريق درك رابطه پديده ها و نشانه ها با معناى بنيادين هستى دامن بزند و انسان را در مسير صلاح و فلاح سير دهد.
علّامه طباطبائى مفهوم علم را در ادبيات قرآن چنين تعريف كرده: «اصولا علم در زبان قرآن عبارت است از يقين به خدا و آيات او»9 و در جاى ديگر نوشته است: «قرآن مجيد به اين علوم دعوت مى كند به اين شرط كه به حق و حقيقت رهنما قرار گيرند و جهان بينى حقيقى را كه سرلوحه آن خداشناسى مى باشد، در بر داشته باشند وگرنه علمى كه انسان را سر گرم خود ساخته از شناختن حق و حقيقت بازدارد، در قاموس قرآن مجيد با جهل مرداف است.»10 همچنين غزالى در احياء العلوم و فيض كاشانى در محجه البيضا علم را اين تعريف كرده اند: «العلم و قد كان يطلق ذلك على الله تعالى و بآياته و افعاله فى عباده و خلقه.»11
محققان تلاش هاى فروانى براى تدوين نظريه علم در قرآن نموده اند،12 اما بايد توجه داشت كه در قرآن كريم واژه «علم» به صورت جمع به كار نرفته; زيرا علم يكى بيش نيست و آن شناخت حق تعالى و آثار و آيات بى كران اوست كه در آفاق وانفس پراكنده شده و جلوه نموده است، و شالوده آن شناخت آيه اى است كه همه امكانات ادراكى انسان را براى تأمين و نيل به هدف خلقت سازمان دهى مى كند و انسان را نظراً و عملا به پيش مى برد; «قرآن كريم از علم و يقين به عنوان هدف آفرينش ياد كرده و اين در حالى است كه از عبادت به عنوان هدف وسط ياد شده است، زيرا در سوره "الذاريات" مى فرمايد: (وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إلاَّ لِيَعبُدُونِ)و در سوره مباركه «حجر» مى فرمايد: (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَاتِيَكَ اليَقيِنُ)به اين معنا عبادت گرچه هدف است ليكن هدف برتر همان يقين، يعنى شناخت مصون از اشتباه و دگرگونى است.»13

مفهوم جهل

همان گونه كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) علم را با عقل تعريف كرده اند] «العالم عقل عن الله»[ و عقل در حديث معروف «جنود عقل و جهل» با اخلاق فاضله ملازم دانسته شده و معرفى گرديده است، جهل نيز نه تنها كژى و كاستى در شأن نظرى انسان را بيان مى كند بلكه نامى است براى ناراستى هاى رفتارى و اخلاقى. در حقيقت علم و جهل هر دو بر پاره اى از مصاديق نظرى و عملى دلالت دارند. پس جهل افزون بر نادانى به اصطلاح امروزى به معناى نادرستى نيز مى باشد و در حقيقت وصفى براى نوعى شخصيت است كه خصوصيات شناختى و رفتارى فرد را توصيف مى كند.

ابزار تحصيل دانش

علوم جديد تنها، با استفاده از حس و تجربه پيش مى رود و بر اين مبناى روش شناختى بنا نهاده شده است. با پيدايش تزلزل در اين بنيان سست و نادرست پس از اثبات گرايى، ابطال گرايى و بعد اقسام مكاتب نسبى گرايى در روش شناسى علوم جديد راه يافت14 و خاكستر شكاكيت بر پيكر آن نشست. اما قرآن مجيد با تعريف مسئوليت همه ابزارهاى شناختى انسان، بنايى نستوه را پديد آورده كه تاب حمل علم را تا افق هاى بى كران دارد. (اِنَّ السَمْعَ والبَصَرَ والفُوادَ كُلُّ اوُلئِكَ كانَ عَنهُ مسئُولا.)(اسراء:36)
بنابراين نه تنها حواس، شنوايى و بينايى، بلكه قلب (عقل) نيز هر كدام مسئوليت خود را داراست. اين مضمون در آيات ديگر نيز تكرار شده است، از جمله در آيات 78 سوره مؤمنون و آيه 78 سوره نحل، كه در پايان اين دو آيه بر لزوم شكرگزارى براى نعمت شنوايى و بينايى و انديشيدن تأكيد شده و بى ترديد شكرگزارى شايسته از نعمت هاى الهى، استفاده مناسب از آن هاست.
در اينجا بيان دو نكته لازم است: اولا، اينكه قرآن مجيد خصوصيتى براى سمع و بصر قائل شده كه چه بسا براى استفاده بيشتر از اين هاست. اما به هر حال ساير حواس ظاهرى را در راه شناخت بى فايده ندانسته و در مواردى ديگر از ارزش معرفتى آن ها سخن گفته است. مثلا درباره بويايى در ماجراى رسيدن بوى پيراهن يوسف به حضرت يعقوب (يوسف: 94) و در مورد حس لامسه در آيه هفتم سوره انعام و از حس چشايى در سوره اعراف آيه 22 سخن به ميان آورده است.
دومين مطلب اينكه فؤاد يا قلب، كه در تكميل عملكرد حواس ظاهرى در آيات مذكور از آن ياد شده است، كارهاى ويژه اى از قبيل انديشيدن، دقيق دانستن و فهميدن دارد. امام صادق(عليه السلام) در حديثى بدان اشاره فرموده اند.15 چنان كه قرآن كريم نيز در آيات 46 سوره حج و 179 سوره اعراف بدان اشاره دارد. از سوى ديگر، قلب يا فؤاد جايگاه ايمان نيز هست، چنان كه خداوند متعال فرمود: (اِنَّما المُؤمِنونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبِهِمْ)(انفال: 2) و در جاى ديگر خطاب به اعراب فرمود: (وَ لَمَّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فى قُلوُبِكُمْ) (حجرات: 14) بدين ترتيب، طرح جامع شناخت در قرآن، ايمان را كنار عقل و حواس ظاهرى قرار داد. و حاصل ادارك حسى و فهم عقلى را وقتى علم مى داند كه در قلب همنشين ايمان شود و صبغه الهى گيرد. در غير اين صورت، ادراكات حسى براى مردمان بى ايمان بى فايده است: (اُنْظُروا ماذَا فى السَّمواتِ وَالأَرض وَ ما تُغْنِى الآياتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوم لاَ يُومِنُون)(يونس: 101) آيات كه در اينجا مطلق ذكر شده، افزون بر آيات قرآن و نشانه هاى انبيا، شامل آيات آفاقى و عالم آفرينش نيز مى شود كه تنها براى اهل ايمان به درستى قابل درك و دريافت است. اين قلب سليم است كه مى تواند جهان و انسان و ارزش هاى آن دو را بشناسد و بس.16
از امكانات شناختى آدمى حواس ظاهرى و عقل و ايمان را برشمرديم كه دو مورد آخر در قلب جمع اند. تقوا و عمل صالح ابزار ديگرى است كه در قرآن و احاديث بدان اشاره شده است. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هر گاه آيه شريفه (وَ مَا يَعْقِلُها اِلاّ العالِمُون)(عنكبوت: 42) را تلاوت مى كردند، مى فرمودند: «العالمُ الَّذى عَقَلَ عَن اللّهِ فَعَمِلَ بِطاعَتِه وَاجْتَنَبَ سَخَطَه»17 در اينجا نبايد پنداشت كه پرهيزگارى و نيكوكارى ثمره علم است. هر چند كه از جهتى چنين مى باشد; زيرا علم و عمل هر دو ذومراتب اند و با ملاحظه مرتبه اى از علم مى بينيم كه سطوحى از عمل صالح سبب و علت آن و بخشى ديگر ثمر و معلول آن است.
چنان كه خداوند متعال فرمود: (اِتَّقُوا اللّهَ وَ يُعَلِّمْكُمُ اللّهُ)(بقره: 282) و در آيه 130 سوره نجم، رو گرداند از ياد حق تعالى را نتيجه نادرستى و سستى دانش اهل دنيا بر مى شمارد.
ممكن است در اينجا گفته شود كه نبايد ايمان و تقوا را با مقوله دانش كه بر آمده از حواس و در نهايت خرد است، به هم آميخت. در پاسخ مى گوييم: اگر منظور مسائل و قوانين خُرد علوم است، مثل قانون نسبيت عام يا خاص و يا قوانين نيوتن، اينها اطلاعات خوبى است و ارزشى در خور خويش دارد. اما همين امور زمانى علم است كه انسان را از كشف علل ظاهرى به علت حقيقى سير دهد و ابعاد اساسى هستى شناختى پديده ها را آشكار سازد و درك او را از عالم ارتقا بخشد و در زندگى و رفتار انسان تأثير هدايت گرانه اى بگذارد. همچنان كه پيامبران اين گونه از علم بهره مى بردند.
چنان كه اين اطلاعات با اعراض از ياد پروردگار همراه شود و علل ظاهرى را به جاى علت حقيقى بنشاند و حقيقت هستى پديده ها را در غبارى از پندارها فروتند، آن گاه همين اطلاعات تماماً جهل خواهد بود. جهل هم به معنايى كه ما امروز از آن منظور نظر داريم و هم معنايى كه در عهد رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از آن اراده مى شد; يعنى انحراف در رفتار و زندگى و اخلاق.

كارآمدى تجربه

خداوند متعال به تجربه حسى اعتبار داده، چنان كه قابيل با مشاهده كلاغ، دفن مردگان را آموخت.18 و با مردن و زنده كردن مرد صالحى از بنى اسرائيل حقيقت حشر را براى او آشكار نمود.19 همچنان كه در داستان پرندگان حضرت ابراهيم(عليه السلام)با تجربه، يقين و ايمان او را كامل كرد.20
اما اين تجربه ها كه همه آيات الهى است، براى كسانى ارزش علمى دارد كه اهل انديشه و ايمان باشند. همانند مشاهده بيدارشدن اصحاب كهف در ميان قوم خود (اعْثَرْنَا عَلَيهِمْ لِيَعْلَمُوا اَنَّ وَعْدَاللّهِ حَقٌّ وَ اَنَّ السّاعَةَ لارَيبَ فيها...)(كهف: 21) اما اين تجربه براى كسانى مفيد بود كه مطابق بيان آيات 100 و 101 سوره يونس اهل خرد و ايمان بودند.
در فرهنگ قرآن شالوده علم طرح جامع شناخت است كه از تجربه حسى، تعقل، ايمان و عمل صالح بر مى آيد. بنابراين، اگر در هر يك از اين اركان خللى پيدا شود، از مسير صحيح بندگى و شكرگذارى منحرف شده و در انجام مسئوليت آن ها كژى افتاده است. هم از اين رو، همان گونه كه خداوند مردمان بى ايمان و بى تقوا را سرزنش مى كند و كسانى را كه اهل تدبّر و خردورزى نيستند، ملامت مى نمايند، در آيات فراوانى گمراهان را، كه حواس ظاهرى خود به درستى و براساس طرح جامع شناخت به كار نمى گيرند، توبيخ مى نمايد:21
(اَمْ تَحسُبُ اَنَّ اَكْثَرَهُم يَسمَعُونَ اَوْ يَعقِلون اِنْ هُم اِلاّ كَالأَنْعامِ بَلْ هُم اَضَلُّ سَبيلا.) (فرقان: 44)
وقتى حواس ظاهرى با حواس باطنى در فرايند تحقق دانش مشاركت نكنند، گويى شخص فاقد آن حواس ظاهرى است; زيرا به درستى و در سازماندهى مثمرثمر و معنادار عمل نكرده است: (وَ مَنْ كانَ فِى هَذِهِ أَعمى فَهُوَ فِى الآخِرَةِ أَعمى وَ اَضَلُّ سَبيلا)(اسراء: 72) در جاى ديگر مى فرمايد: (تَابَ اللّهُ عَلَيهِم ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا كَثيراً مِنهُم.) (مائده: 71)
حضرت على(عليه السلام) در اين باره فرموده اند: «نَظَرُ البَصَرِ لايَجْدِى اِذا عَمِيَتْ البَصيرَةُ»22 بدين معنا كه چشم ظاهرى فايده اى ندارد، در حالى كه چشم باطن و بصيرت آدمى نابينا و معيوب باشد.

مبانى دانش تجربى در قرآن

دانش تجربى نيازمند مبانى و پايه هايى است. پاره اى از اين مبانى در علم سكولار و علم به مفهوم قرآنى مشترك است و بخشى ديگر، تنها در طرح جامع شناخت قرآنى جايگاه يافته و از آنجا تأمين مى شود; چنان كه پاره اى مبانى ويژه علم سكولار بوده و در نگاه قرآنى جايگاهى ندارند.
البته مبانى خاص قرآنى علوم تجربى ضامن حيات و بقاى مبانى مشترك است، چنان كه در فلسفه علم اين مبانى مشترك به چالش كشيده شده و راه نجات از بحران تزلزل در مبانى دانش تجربى تنها تمسّك به طرح جامع شناخت در قرآن منير است.
اولين و مهم ترين مبنا در مطالعه پديده هاى مادى عالم اعتقاد به واقعيت خارج است. هر چند پذيرش اين اصل به ناچار بر همه لازم است و كسى را گريز از آن نيست، اما حل اين موضوع در مقام نظر و انديشه، مباحثى را در فلسفه پديد آورده و برخى از بزرگان اساساً پذيرش اصل واقعيت را مرز ميان فلسفه و سفسطه دانسته اند.23
در قرآن مجيد آيات بسيارى به اين موضوع اشاره كرده و پذيرش اين اصل را به روشى معقول بيان نموده است. مهم ترين آيه در اين زمينه در سوره مباركه فصلّت قرار دارد كه مى فرمايد: (سَنُريهِم ءايتِنا فِى الافاقِ وَ فِى اَنْفُسِهِم حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم اَنَّه الحقُّ اَوَلَم يَكفِ بِرَبِّكَ أَنَه على كُلِّ شَىء شَهيد)(فصلت: 53) در قسمت اول آيه تا كلمه «الحق»، به هستى پايدار و واقعيت ثابت عالم كه با نظر در آيات آفاقى وانفسى كشف مى شود اشاره نموده، اما در بخش دوم به حقيقت چنان نزديك مى شود كه مى فرمايد: حقيقت معناى آيات الهى كه ذات بارى تعالى است، پيش از آن آيات مشهود است. بدين سان، به برهان «لِمّ» و با سير از علت به معلول واقعيت عالم را اثبات مى كند. در اينجا، شهيد به معناى مشهود است و معناى فراز دوم آيه چنين است: «آيا كافى نيست براى وجود پروردگارت كه او برتر از همه چيز آشكار و مشهود است.»24 بدين سان، با وجود پروردگار هستى بخش حقيقت عالم و آيات الهى اثبات مى گردد. اين آيه مباركه با عنايت به ضرورت ازليه هستى ذات پروردگار بر وجود امور فانى و در حال گذر استناد مى كند و مسير برهان را بر خلاف فراز نخستين تغيير جهت مى دهد. دومين مبنا، اعتقاد به نظام علّى و اسباب و مسبّبات است. مثلا درباره ذوالقرنين فرمود: (إنّا مَكَّنّا فِى الأرْضِ وَءَآتينهُ مِن كُلِّ شِىء سَبَباً.)(كهف: 84 و 85)
در علوم جديد بارها اين اصل مورد ترديد قرار گرفته است. در فيزيك كوآنتوم با طرح اصل عدم قطعيت هايزنيرگ اصل عليت به چالش كشيده شد. هر چند كه ربط اين دو، چندان صواب نبوده، ولى به هر روى با موقعيتى كه در فلسفه هيوم و انديشه كانت داشته، و متزلزل گرديده، با هر نسيمى مى لرزد و نياز به دفاع و باز تعريف دارد.
گروهى از آيات بر اين اصل تأكيد مىورزند:
1. آياتى كه قطعى بودن سنن الهى را بيان مى كنند:
ـ (وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تبديلا)(احزاب: 62) همچنين اسراء: 77 / احزاب: 38 / نساء: 26 / رعد: 11 و 17 / نور: 55 / آل عمران: 39 / هود: 117 / فاطر: 43.
2. آياتى كه مبيّن سير برخى از پديده ها هستند:
2ـ1. مسير تكاملى و مراحل رشد جنين; (مؤمنون: 12 و 13)
2ـ2. باران و رويش گياهان; (بقره: 22)
3ـ2. طلوع و غروب و پديده هاى وابسته به آن ها; (بقره: 25) و (يس: 38 و 40)
4ـ2. تأثير بعضى امور در حوادث عالم; (فيل: 3 و 4)، (نحل: 65 و 67)، (حجر: 22)، توبه: 14.
3. صورت رياضى پديده هاى طبيعى و اين جهانى يكى از مهم ترين مبانى دانش تجربى و مطالعه آيات طبيعى است. صورت كمى و تبيين مقدارى از پايه هاى اساسى در كشف قوانين و روابط پديده هاى فيزيكى و روابط كمى آن هاست. بلكه معانى ژرف و حقايقى برتر در وراى اين صورت انتزاعى وجود دارد كه دانش راستين به مفهوم قرآنى از اين صورت روزانه اى به معناى بى كران هستى مى گشايد و دل هاى شنوا آن حقيقت را از تسبيح همه ذرات عالم مى شنود. قرآن عظيم با تأكيد بر توجه و تأمل و تعمق در معناى ژرف آفرينش بر توجه به صورت كمى و ظاهرى آن اصرار مىورزد. (وَ أَحاطَ بِمَا لَدَيهِمْ وَ أَحصى كُلَّ شَىء عَدَداً)(جن: 28)، (فَخَلَقَ كُلَّ شَىء فَقَدَّرَ تَقْديراً)(فرقان: 2)، (حجر: 19 و 21)، (مريم: 94)، (يس: 12)، (انبياء: 47)، (نبأ: 29)، (اعلى: 3). البته لازم به تذكر است كه فيزيك معاصر در شناخت بنيادين ماده به پديده هايى برخورده كه به جهت سرگشتگى در تبيين آن ها از نظم رياضى روگردانده و به راه هاى ديگر رو آورده است. كه بر اساس آموزه هاى قرآنى بايد هم اين لايه هاى رويين و محدود را دقيقاً مطالعه كنيم و هم به معناى آن عميقاً بينديشم.
4. از ديگر مبانى دانش تجربى ملازمت قضاياى عقلى محض با گزاره هاى اثبات پذير يا ابطال پذير حسى و تجربى است. اگر عقل از حس جدا شود، غير از تصورات پراكنده نامضبوط و آشفته اى براى انسان باقى نمى ماند. با حس و تجربه محض نه تنها هيچ قاعده علمى را نمى توان تعميم داد، بلكه هيچ قضيه علمى را نمى توان به دست آورد. هم از اين رو، در آيات چندى حواس عمده را در كنار قلب (عقل) نام مى برد. و در آيات بسيارى تكيه بر حس محض را مذمت نموده25 و آن را فاقد علم به شمار آورده است: (وَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ لَولاَ يُكَلِّمُنا اللّهُ...) (بقره: 118)
اما مبانى ويژه قرآنى علم در دو بند زير مى آيد:
1. توجه به ساير علل غير مادى در طول اراده الهى: كه در زبان دين و قرآن با نام فرشتگان از آن ها ياد شده، آن ها كارهاى زيادى انجام مى دهند; مثل حمل ميراث موسى و هارون براى حضرت طالوت (وَ بَقيَّةِ مِمّا تَرَكَ آلُ مُوسى و هاروُن تَحْمِلُهُ المَلائِكَة) (بقره: 248) يارى مؤمنان،26 عقاب كافران،27 قبض روح،28 انجام فرمان هاى خداوند،29 لعن كفار،30 استغفار بر مؤمنان،31 صلوات بر مؤمنان،32 و رسول خدا(صلى الله عليه وآله)33 و... . و در روايات وارد شده است كه همه امور عالم را فرشتگان مخصوص انجام مى دهند. اين مبنا با توجه دادن به نشانه هاى غيبى فراخ دستى پروردگار و تعلق عالم به اراده او را در علوم نمايان ساخته و دانشى دقيق نه به معناى رياضى و ذهنى بلكه به معناى عينى و آيه اى براى انسان ايجاد مى كند.
2. نگاه خدابينانه به عالم: اين گزاره با مطلب نخستين متفاوت است. در اينجا مراد اين است كه نه تنها خداوند متعال برتر از ساير علل و محيط بر جملگى آن هاست، بلكه ظاهر و باطن اوست و همه عالم جلوه اوست. (هُوَ الأَوَّلُ وَ الأَخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الباطِنُ...)(حديد: 3) و نيز (اعراف: 185)
مورد اول از سه مبناى اخير بيشتر مايه فلسفى دارد و مورد سوم از محتوايى عرفانى برخوردار است و از ژرفاى حقيقتى حكايت مى كند كه در مورد اول لايه هاى ميانى آن كشف گرديد.
با ملاحظه سه مبناى پايانى علم، كه از طرح جامع شناخت در قرآن بر مى آيد، پايه دانش بشرى پايگاهى محكم يافته و معارف و منابع مورد نياز را تأمين كرده و دنيا و آخرت را به صلاح و فلاح مى آرايد.
در واقع، براى اين شناخت ما بايد از حس و تجربه آغاز كنيم: «موضوع علم سنّت پروردگار در جهان هستى است كه موجودات و نواميس جهان هستى به آن متصف اند.»34 سنن و قوانين جامعه و تاريخ، شعبه اى از نواميس الهى است كه در علوم انسانى تحقيق مى شوند و سنن و قوانين جارى در طبيعت به علوم طبيعى مربوط مى گردد. «بحث از علوم طبيعى ]و انسانى [گر چه محدود به مطالعه خلقت است، اما بحث در آن خواه ناخواه منجر به توقف عقل و انديشه در استدلال به وجود آفريننده حكيم مى گردد»35 چنان كه استفان هوكينگ پدر فيزيك معاصر مى گويد: «هر در از علم را كه بگشايى در پشت آن خداوند را خواهى ديد.»36 مگر اينكه از باب (وَ جَحَدوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتَها اَنْفُسُهُم ظُلْماً وَ عُلُوّاً)(نمل: 14) به انكار پس از يقين رو بياوريم، چنان كه عده اى اين راه را گزيدند، و در نتيجه در كاركردهاى علم با مشكلات جدى مواجه شدند.
در دوران علمى تمدن اسلامى رويكرد دانشمندان مسلمان به علم بر اساس طرح جامع شناخت قرآنى بوده است. ابن هيثم در خاطراتش در صفحات مربوط به سال 417 هجرى مى نويسد: «... بر آن شدم كه به كشف آنچه مرا به خدا نزديك مى كند و باعث رضا و تسليم من در برابر او و تقوا در من مى شود بپردازم... به اين نتيجه رسيدم كه براى نزديكى به خداوند هيچ چيز در دنيا مناسب تر از جستوجوى حقيقت و كسب دانش نيست...»37
ابوريحان بيرونى در مقدمه كتاب تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن مى نويسد:چون كسى بر آن شود كه حق و باطل را از يكديگر باز شناسد، ناگريز كارش به جستوجوى احوال جهان و اينكه آيا هميشه بوده يا نو پديد است مى انجامد و اگر خود را از اين جستوجو بى نياز شمارد، در راهى كه پيش گرفته است از آن بى نياز نيست كه در تدابيرى كه سامان جهان در يكپارچگى و پاره هايش بر آن گردش دارد، بينديشد و بر حقايق آن آگاه شود، تا از اين راه مدبر جهان و صفات او را بشناسد... و اين جستوجو و نگرش همان است كه خداى تعالى از بندگان خردمند خود خواسته است. در آنجا كه گفته است و گفته اش راست و روشنگر است: (وَ يَتَفَكَّروُنَ فِى خَلْقِ السَمواتِ وَ الأرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا الباطِلا ...) (آل عمران: 191)38
اين نگرش قرآنى به علم موجب شد تمدن اسلامى در حد توسعه پاره اى از دانش راستين كامياب شود، دانشى كه در آن جنگ و جور، سلطه گرى و سياهى نبود، بلكه سراسر نور و معرفت و پاكى بود.

محدويت دانش بشرى

انسان توانمندترين مخلوقات از حيث ظرفيت دانش است و اگر آن را در مسير حق سير دهد تا برترين مراتب هستى راه بر او هموار مى گردد، تا جايى كه در آيه 30 سوره بقره، همين دانش ملاك برترى انسان بر ملائك و شايستگى خليفه الهى براى آدمى معرفى شده است. با اين همه چنددسته از آيات قرآن مجيد محدوديت ها و نقص هاى دانش بشرى را آشكار مى سازد.
1. نادانى انسان در امور مربوط به خود: (اِنَّ اللّهَ عِنْدَه عِلْمُ السَّاعة وَ يُنَزِّلُ الغَيثَ وَ يَعْلَمُ مَا فى الأَرحامِ وَ مَا تَدرى نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَدَاً وَ ماتَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ اَرْض تَموتْ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ) (لقمان: 34)
2. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با جهان مادى و عالم شهادت: (سُبحانَ الَّذى خَلَقَ الأزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الأَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لاَ يَعْلِمُون)(يس: 36) در آيات 7 سوره روم و 67 سوره انعام و 8 سوره نحل به جنبه هاى ديگرى از نادانستنى هاى بشرى اشاره شده است.
3. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با عالم غيب: (عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظْهَرُ عَلى غَيبِهِ اَحَداً) (جن: 26 و 27) و (نمل: 65)، (هود: 49)، (اعراف: 188)، (انعام: 50)
4. كاستى ديگر دانش بشرى نسبيت ارتباط انسان با رويدادهاست: (كَاَنَّهُمْ يَومَ يَرونَها لَمْ يَلبَثُوا اِلاّ عَشيةً او ضُحيها)(نازعات: 46) اثرپذيرى ادراكات از مقايسه ها، پيش دانسته ها و پندارهاى مخدوش كننده در آيات 52 اسراء و 19 كهف، 103 طه، 113 مؤمنون،55روم،65يونس نيزبيان شده است.
5. اطلاعات ناروا و دانستنى هاى ناپسند بيانگر جهت مهمى از كاستى هاى دانش بشرى است. خداوند متعال مى فرمايد: (وَ اَنزَلَ عَلى المَلَكَين بِبابِلِ هاروُتَ وَ ماروُتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ اَحَد حَتّى يَقولُ اِنَّما نَحنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُر فَيَتَعلَّمُونَ مِنهُما ما يُفَرِقُونَ بِه بِينَ المَرْءِ وَ زَوُجِهِ وَ مَا هُمْ بِضارٍّ مِن اَحَد اِلاَّ بِاِذنِ اللّه وَ يَتَعَلَّمونَ ما يَضُرُّهُم وَ لا يَنْفَعُهُم)(بقره: 102)
بدين سان چيزهايى هست كه انسان نمى تواند بداند و چيزهايى ديگرى وجود دارد كه انسان نبايد بداند و يا در مورد آن پرسش كند.
6. همچنين آياتى به طور كلى دانش انسان را كم و محدود شمرده است: (وَ ما اوتيتُمْ مِن العِلمِ الاَّ قَليلا)(اسراء: 85) و همچنين (طه: 114).
7. محدوديت عملكرد حواس براى همه آشكار است و قرآن مجيد نيز به عنوان يكى از عوامل نقص در دانش بشرى به آن مى پردازد. مثلا در ماجراى اصحاب كهف مى فرمايد: (تَحْسَبُهُم اَيقاظاً وَ هُم رَقُودٌ ...) (كهف: 18) همچنين در آيات ملك:40،كهف:86 و103،طه:66،نور: 39،يس:9 به اين مطلب اشاره شده است.
8. قرآن براى بيان محدوديت دانش انسان بر اين موضوع تأكيد فراوان دارد كه تماس با واقعيت محض در آغاز ظهور ابديت و هنگام قيامت حقايق بسيارى را فاش مى سازد. سوره زلزال تماماً در اين باره است.
با در نظر گرفتن اين مطالب در دانش حسى و عقلى، شك و ترديد آشيانى امن و ماندگار دارد و دست معرفت بشرى از دامن يقين و آرامش و اطمينان حاصل از آن كوتاه است. و صد البته كه چنين است تا وقتى كه به طرح جامع شناخت در قرآن تكيه نكنيم. در طرح جامع شناخت مواردى كه انسان مى تواند به يقين برسد با شيوه منطقى و قابل اعتمادى تبيين شده است.
● منبع: خبرگزاری - فارس
ادامه دارد//

مقالات مشابه

دولت قرآن

نام نشریهکوثر

نام نویسندهسیدمحمدرضا علاء‌الدین

المعجزة الخالدة، محتویات القرآن و...

نام نشریهحضارة الاسلام

نام نویسندهمحمد الصالح الصدیق

معارفی از قرآن «قسمت اول»

نام نشریهفرهنگ جهاد

نام نویسندهعلی محیطی

قلمرو موضوعي قرآن از ديدگاه قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمصطفی کریمی

قرآن کريم در آيينه روايات «اصول کافي»

نام نشریهسفینه

نام نویسندهمحمدعلی تسخیری

نظريه قرآن در باب چيستى علم (2)

نام نویسندهحمیدرضا مظاهری سیف

قرآن شناسي

نام نشریهمعارف اسلامی

نام نویسندهجواد محدثی